بد لعاب-بد گوشت-بد خلق
ازرق شامی-اخمو-ترشرو
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت
زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)
خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
امن و امان(بدون بیم و هراس)
چرند-حرف پوچ و بی معنی
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن
اهل دود-سیگاری
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
جبهه ی جنگ-میدان جنگ
ریختن مو-سخت وحشت کردن
از کاسه درآمده(بیرونزده، ورقلمبیده)
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی
دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
بیخود-بی مصرف-بدرد نخور
دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی
زیر لب خندیدن-تبسم کردن
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
خواب و خوراک-خورد و خواب
باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو
چوب در چیزی کردن-تحریک کردن
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
چاقالو-چاق-فربه
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
رج کردن-رج بستن
دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند
از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن
دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده
چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار
چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن
بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)
اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن
خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
رُک زده-زل زده-خیره شده
درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
پیش کنار-بیضه-خایه
پوست کندن-سخت تنبیه کردن
احتیاطی-نجس-ناپاک
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
دُنگ-سهم-حصه
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
دوری-ظرف غذاخوری پهن
زرت و پرت-چرت و پرت
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن
پول مول-پول
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
دست کج-نامطمئن-دزد
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن
بغداد خراب-شکم گرسنه
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
جیغ و ویغ-داد و فریاد
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
چتری-به شکل نیم دایره-قوسی
جَفت-چوب بست انگور
چشم زاغ-بی شرم
حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
آکله فرنگی(سیفلیس)
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
در دار-دارای سرپوش
دو دو کردن-دویدن
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
زلف-موهای جلو سر و بناگوش
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم
دست چین-گزیده-منتخب
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
خالی خالی-بدون چیز دیگری
از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانیسفید، نزد همه معروف)
خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن
زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها
دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
ابرو فراخی-خوشدلی-گشادهرویی
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
رو قوز آمدن-سر لج افتادن
بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن
حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد
چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
چپ دادن-رد کردن
دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن
تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)
خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن
پا سوخت-پا بد-بد شانس
دوا درمان-مداوا-معالجه
داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن
تردستی-مهارت-شعبده بازی
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
از این حرفها(مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد)
پیر شَوی-عمرت دراز باد
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
جیغ و داد-داد و فریاد
حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله
جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند
خبر-گزارش رویداد
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
حال کردن-لذت بردن
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
اختر شمردن-شببیداری
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)
آلنگ دولنگ(چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند)
خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب
چاپچی-دروغ گو-لاف زن
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
افتاده-فروتن-متواضع
زهکونی-اردنگی-تیپا
چَکه-شوخ و بذله گو
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
اهل دود-سیگاری
تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
ریش شدن-ریش ریش شدن
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
چین خوردن-چروک شدن
ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ
حال کردن-لذت بردن
از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)
جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن
بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق
پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت
پر و بال-امکان-فرصت
جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن
تب و تاب-سوز و گداز
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن
دهنه سرخود-بی بند و بار
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش
تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری
چماق-چوبدست-گرز
دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
تو بوق زدن-رازی را فاش کردن
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن
حاملگی-آبستنی
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن
زود رنج-نازک دل-حساس
پوست کندن-سخت تنبیه کردن
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
روغن زرد-روغن حیوانی
چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند
زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده
درشت-حرف زشت-دشنام
اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
اوا خواهر-مرد زننما-مردی که علائق زنانه دارد
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
دو دستی-با هر دو دست
تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
حال و حوصله-نگا. حال و احوال
خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن
آفتابهدزد(دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند)
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
جلز-نگا. جز
تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه
آمده-شوخی و لطیفه
اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
آمادهباش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر
دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
چادر سر کردن-چادر پوشیدن
حاملگی-آبستنی
جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن
پینه زدن-وصله کردن
بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن
نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود
پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
رودرواسی-رودربایستی
خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن
آشغالی-سپور
چشم زهره-ترس
راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
جا ماندن-فراموش شدن
دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن
خوابگوشی-سیلی-کشیده
خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
خش افتادن-خراش افتادن
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
آفتابی کردن-پدیدار کردن
دله بازی-رفتار آدم دله
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
اختر شمردن-شببیداری
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
زبیل-آشغال-زباله
خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده
جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
آدم بیسر و پا(متضاد آدم درستوحسابی)
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن
خالی کردن تفنگ-شلیک کردن
جبهه-میدان جنگ
ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
آب در هاون کوفتن-کار بیهوده کردن
از سر نو-دوباره
تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
این سفر-این بار
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
آه در بساط نداشتن(سخت بیچیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
دود گرفتن-پُک زدن
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
دبوری-بی سر و پایی-ولگردی
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن
دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن
ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
ازرق-چشم زاغ
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)
باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
خبرنگاری-کار خبرنگار
آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم
رسانه-وسیله ی ارتباطی
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن
حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)
دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
چروکیدن-چین دار شدن
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
افسردهبیان(بیهوده و بیمزهگو)
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بیبازگشت رفتن)
چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
از مخ معاف بودن-دیوانه بودن
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
تگری-بسیار خنگ-یخچالی
حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله
تازه-اکنون-پس از این همه حرف
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
احدالناس-کسی-فردی
زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده
آخرین تحویل(قیامت)
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده
چایمان-سرما خوردگی
رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن
ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک
انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن
از شیر گرفتن(به دورهی نوزادی پایان دادن)
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
باخت-آنچه باخته باشند-زیان
دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی
رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
چراغان کردن-جشن گرفتن
تحصیل کرده-درس خوانده
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
چشم خوردن-نظر خوردن
تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن
تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن
دبوری-بی سر و پایی-ولگردی
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن
به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
بیا بیا- برو برو
تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن
پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
دلداری دادن-تسلی دادن
ریز-خرد-کوچک
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن
خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم
زبان پس قفا-نوعی گل است
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد
به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
اُرُسی(کفش)
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
از خدا بیخبر-ظالم-نابهکار
آی زرشک-آی زکی
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
زاچ-زائو
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
پر افاده-متکبر-مغرور
دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)
پس کشیدن-به عقب کشیدن
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
استخواندار-محکم-بااراده
دله-ظرف حلبی
تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند
خرکچی-چارپادار
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
خوشایند-مطبوع-پسندیده
خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
چِککی-فوری-به سرعت
از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
بست زدن-کشیدن یک بست تریاک
زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی
چار دستی-قمار چهار نفری
تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن
خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن
آل-موجودات افسانهای مانند جن و غول
زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن
حالا حالاها-مدت دراز
به تور زدن- به تور انداختن
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
بِدو بِدو-با شتاب-سریع
خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
خالی خالی-بدون چیز دیگری
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن
تپق-گرفتگی زبان
برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی
تنگ هم-چسبیده به هم
بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن
دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد
باب دندان-مناسب طبع و حال
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است
خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور
خرج برداشتن-پول لازم داشتن
از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
بخار-توانایی-شایستگی
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
چارک-یک چهارم
دست بالا-حداکثر
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن
از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
دُنگ-سهم-حصه
رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار
بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن
آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
آغاپنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبهای
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
تل انبار-توده-انباشته
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
تحت اللفظی-کلمه به کلمه
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
دومندش-دوم از آن
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
بی قواره-بد شکل
تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان بهدر رفتن
حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت
تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده
حرف شنو-سر به را-مطیع
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)
بی جا-نامناسب-بی مورد
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
از جگر گذشتن-نامردی کردن
حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن
تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن
پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر
جَر-پیچ و خم راه
دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت
بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه
دلجور-همدل
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
خودمانی-صمیمی-یکدل
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
رجز خوانی-لاف زنی-دعوی
تک پران-زن نانجیب
آشغالی(سپور)
دو قلو-دو بچه ی همزاد
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
بد قدم-نامبارک-بد شگون
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)
ارزانی-بخشیدن-دادن
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن
چوروک خوردن-چین برداشتن
بی پرده-رک و صریح-آشکار
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
ریز-خرد-کوچک
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن
حظ کردن-لذت بردن
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه
بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود
زار زدن-سخت گریه کردن
بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
از تو چه پنهان-راستش را بخواهی
در زدن-کوبیدن در خانه
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن
حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار
جَفت-چوب بست انگور
تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی
اجاقکور-نازا-بی فرزند
بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین
چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن
بجا-شایسته-در هنگام مناسب
پول خرد-پول سکه ای
به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
آستین از دهان برداشتن(خندیدن)
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
دار و دسته-پیروان و اطرافیان