از ته ریش گذشتن-فریب دادن
ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن
حی و حاضر-آماده
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن
پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت
استخواندار-محکم-بااراده
آواز دهل-چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
دایی اوغلی-پسر دایی
دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن
دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن
دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
چار راه-محل تقاطع دو راه
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)
چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
خاکی-فروتن و متواضع
چار راه-محل تقاطع دو راه
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
آتشی-تندخو-زودخشم
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
چشه ؟-او را چه شده ؟
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن
دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق
تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
بنا کردن-شروع کردن
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
تک و دو-دوندگی-درماندگی
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
رج کردن-رج بستن
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
باریک اندام-لاغر و ظریف
استخواندار-محکم-بااراده
پیش کردن گربه-راندن گربه
خدا به رد-در پناه خدا
درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن
آب به چشم آمدن-طمع کردن
خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری
رد پا-جای پا-اثر
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن
اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
اوضاع احوال(وضع و حال)
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن
آدم(نوکر، امردی که بچهبازان نزد خود نگاه میدارند و مخارجش را میپردازند)
دست باف-بافته با دست
خوردنی-غذا-قابل خوردن
بازرسی-بررسی و کنترل
بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن
چرس رفتن-حشیش کشیدن
دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن
دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست
بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج
از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئهای ترتیب دادن
از دست کسی در رفتن(کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن)
ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود، آری به خدا)
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
اِحلیل خوردن-فریب خوردن
آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن
الحق(بهراستی، حقیقتن)
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن
دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن
آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
چُر-ادرار
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
آهو چشم-معشوق-شاهد
دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن
بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند
پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
آخردست (سر)(بالاخره، سرانجام)
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی
از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه
دراز کش-افتاده-خوابیده
پروار-فربه-چاق
آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)
دانه دانه-یک یک
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
ته نشست-رسوب
بله قربان گو-چاپلوس-متملق
چُغُل-سخن چین
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن
چی-چه-چیز
پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن
آبجی خاکانداز(زن فضول و خبرچین)
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن
چار دیواری-خانه
چنار تجریش-متلک بد
زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)
پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
تراشیده شدن-لاغر شدن
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن
آشنایی دادن-خود را معرفی کردن
از شیر مادر حلالتر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست
خاور زمین-قاره ی آسیا
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
اشکالتراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)
به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن
از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن
اُرُسی(کفش)
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
آب نخوردن چشم-امید نداشتن
دلجور-همدل
دو به هم زن-دو به هم انداز
پینه زدن-وصله کردن
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
تردستی-مهارت-شعبده بازی
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
تلکه بند شدن- تلکه کردن
دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن
دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد
زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو
زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
از شیر مادر حلالتر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست
به تور زدن- به تور انداختن
خش و خش-نگا. خش خش
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
آهوی مانده گرفتن(بیانصافی کردن، عاجزکشی کردن)
روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
البرز(بلندقامت، دلیر)
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
آغاپنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبهای
چَک-سیلی-کشید
آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
بی رگ-بی غیرت-بی حس
پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
تنبان درآر-بی حیا-دریده
در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
پای پس-عوض-تلافی
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
بلا نسبت-دور از جانب شما
خط کش-وسیله ای برای زسم خط
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
دود-دخانیات-مواد مخدر
چروک انداختن-چین انداختن
زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن
تخت پایی-صاف بودن کف پا
بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن
آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
پنج تن آل عبا- پنج تن
حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
حق التدریس-مزد آموزگار
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
آکله فرنگی(سیفلیس)
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
آدم بیمعنی-آدم بیخود
آبِ خشک(آب بسته)
زوزه کشیدن-آواز برآوردن
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن
خیک محمد-آدم چاق و فربه
تریت- تلیت
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
از دست کسی در رفتن-کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی
بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار
پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
بنا بودن-قرار بودن
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
توپ در کردن-توپ انداختن
چنگول زدن-پنجه زدن
درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند
آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
آینهی دست-تیغ و خنجر
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
راپرت-گزارش-خبر
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
پیشاب-ادرار
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظرهی بد یا غذای بد)
اُمُل(عقبافتاده، قدیمی)
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس
ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
ارزانی-بخشیدن-دادن
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی
خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
دوبلور-دوبله کننده
تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی
پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
زبان در قفا-زبان پس قفا
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن
خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده
انگشتشمار-کم-معدود
زیر آبی-زیرآبکی
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
دار کشیدن-دار زدن
دلقک بازی-مسخره بازی
بند-ریسمان-طناب-رشته
از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)
پس رفتن-عقب رفتن
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)
تار و مار-متفرق-پراکنده
اجابت کردن معده-قضای حاجت
افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد
پیشاب-ادرار
آتشِ بسته-طلا
دست خوش !-آفرین
دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم
دهن دره-خمیازه
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
عینک ذره بینی بسیار قوی
باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها
خاکی-فروتن و متواضع
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
چس خور-آدم خسیس-بخیل
اُزبَک(بیریخت، ژولیده، ازخودراضی)
خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان بهدر رفتن
دماغ چاقی-احوال پرسی
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
ته دار-پایه دار
تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن
بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن
آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت
توپ-پرشده-کامل-بی نیاز
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود
دراز کش-افتاده-خوابیده
دست باف-بافته با دست
پُکیدن-ترکیدن
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن
آبدست-ماهر-استاد
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
خوش خوراک-نگا. خوش خور
رضا شدن-راضی شدن
آش و لاش(بهکلی متلاشیشده، لهولورده)
جار-چلچراغ-شمعدان
چتری-به شکل نیم دایره-قوسی
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود
ادرار کوچک(شاش)
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
اصحاب منقل-اهل گفتوگو و سخن
پرت شدن-دور افتادن از مطلب
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
آخرین تحویل(قیامت)
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
اسبابکشی(نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر)
آخرین تحویل(قیامت)
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی
چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار
اهل نشست-تارک دنیا-گوشهنشین
دهن-واحد آواز خواندن
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن
زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد
راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن
تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
خاله خرسه-دوست نادان
بیخ خِر-بیخ گلو
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن
خوش رو-زیبا-خندان
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن
زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن
ته تغاری-آخرین فرزند خانواده
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
دم دما-نزدیک-حدود-حوالی
زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
خیز-ورم-آماس
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن
دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن
از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
جگری-به رنگ جگر
افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه میپزند
چش شده ؟-او را چه شده است ؟
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
از جنس چیزی بودن
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
درمانگاه-جای درمان بیمار
آبگوشتی(بیارزش، پیش پا افتاده)
جزاندن-آزار و اذیت کردن
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
بر ملا شدن-آشکار گشتن
دلپخت-پختن مغر چیزی
آبدست-ماهر-استاد
چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)
حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن
دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن
بامبه-توسری
آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن)
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
پَخ-مسطح-بی ژرفا
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
تن خواه-پول نقد-زر و مال
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
بیخ خِر-بیخ گلو
بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن
تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش
زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
بوی نا-بوی ماندگی
آفتابی کردن(پدیدار کردن)
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند
چنگ انداختن-چنگ زدن
حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
پر گو- پر چانه
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن
پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
زاهرو-دالان-سرسرا
حمله-بیماری غش-صرع
بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن
به چشم-اطاعت می شود
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
آلکلی(معتاد به الکل)
تار و مار-متفرق-پراکنده
آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب
آی زرشک(آی زکی)
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ
حمله گرفتن-غش کردن
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست)
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب
زار-نا به سامان-خراب-بد
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است
پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل
چلک بازی-بازی الک دولک
خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس
انگشت رساندن-دستدرازی کردن-دست زدن
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
باش !-نگاه کن-ببین
ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
اسمورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)
راست و ریس-موانع و معایب
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
ارواح شکمت(ارواح بابات)
از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
ته ریش-ریش اندک