شاید شمام باور داشته باشین که دیگه مانند گذشته دیکتاتورها نمی تونن به مردم حکومت کنن و هر ساله تماشاگر قیام مردم علیه دیکتاتورها هستیم.
نمونه خیلی از این اتفاقات در طول تاریخ اتفاق افتاده و تازگیا هم در اتفاقات زنجیره ای موسوم به «بهار عربی» هم تماشاگر تغییرات زیادی در سیستم حکومتی کشورهایی مانند مصر و لیبی و چند کشور دیگه بودیم که دیکتاتورها بعد از ده ها حکومت همراه با ترس بر مردم کشور خود در آخر به روشای جور واجور ساقط شده و کشته یا مجبور به فرار شدن. همین روش حکومت توأم با خشونت باعث شده که داستانایی در مورد این افراد شکل بگیره که پذیرش اونا کمی سخت به نظر می رسه.

مطمئنا قدرت مطلق با خود فساد می آورد و در حکومتایی که مردم نقشی نداشته باشن و حکومت به روشی دیکتاتوری و توتالیتری باشه دیر یا زود قیامی رخ میده که در آخر به براندازی سیستم دیکتاتوری منجر می شه.
زندگی این دیکتاتورها همیشه با داستان و افسانه های عجیبی توأم بوده و شایعات هم روز به روز بر این افسانه های باورنکردنی بعد تازه ای بخشیده ان طوری که امروزه جدا کردن افسانه از واقعیت در مورد این افراد بسیار مشکل شده.
نکته اصلی اینه که این افسانه ها در زمان حضور این افراد در قدرت ساخته و پرداخته می شن و واقعیت ماجرا تنها بعد از تموم شدن دوران زمامداری و یا مرگ اونا مشخص می شه.

در ادامه این مطلب می خوایم شما رو با افسانه هایی آشنا کنیم که در مورد تعدادی از دیکتاتورهای تاریخ گفته شده.
واسه رسیدن به قسمت دوم این مطلب هم از این لینک استفاده کنین. با ادامه مطلب همراه باشین.

۱- آدولف شیکلگروبر

همیشه ادعا شده که آدولف هیتلر با نام خانوادگی «شیکلگروبر» (Schicklgruber) به دنیا اومده. آلویس، پدر هیتلر، نتیجه ازدواج غیررسمی ماریا اونا شیکلگروبر و یوهان جورج هایدلر بود. اما هایدلر پسرش رو به عنوان بچه رسمی خود معرفی نمی کرد تا این که این کار به وسیله دایی آلویس انجام شد.

به گفته یه مورخ به نام آلن بولاک:” از شروع سال ۱۸۷۷، یعنی ۱۲ سال قبل از بدنیا امدن آدولف هیتلر، پدرش نام خانوادگی هیتلر رو واسه خود انتخاب کرد و پسرش هم از همون اول با این نام خانوادگی میشناختنش تا این که بعد از ورود اون به دنیای سیاست، مخالفان و دشمنانش، ازدواج غیررسمی بابابزرگ و مادربزرگش رو دستاویزی واسه بدنام کردن هیتلر قرار دادن و تلاش کردن که بدون هیچ مدرک و دلیل مستندی اونو به نام خانوادگی مادربزرگش در رابطه کنن”.

یه روزنامه نگار و روانشناس یهودی مجار با نام هانس هابه یا هانس بکسی ساکن شهر وین اولین کسی بود که این ادعا رو مطرح کرد.
اینجوری در سال ۱۹۳۲، روزنامهایی با عنوان «نام خانوادگی هیتلر در واقع شوکلگروبر» است به آلمان فرستاده شد تا بر نتیجه انتخابات مجلس این کشور تاثیر گذاشته و مانع از پیروزی حزب نازی به ریاست هیتلر شه.
نکته این که در این روزنامه ها نام خانوادگی هیتلر به صورت «شوکلگروبر» و نه «شیکلگروبر» عنوان شده بود که خود اشتباهی خنده دار به نظر می رسید.

در طول سالای جنگ جهانی دوم این داستان در بریتانیا هم گسترش یافت و معمولاً در خیلی از مناطق از هیتلر با عنوان «سرجوخه شیکلگروبر» (Corporal Schicklgruber) یاد می شد هرچند ایشون هیچ وقت اینجور درجه ای در ارتش آلمان نداشته بود. هیتلر از خوش شانسی اش در مورد نام خانوادگی خود آگاه بود چون در موقع گفتن عبارت «سلام بر هیتلر» یا «درود بر هیتلر» (Heil Hitler!) که همه جا در آلمان و مخصوصا در میان نظامیان به گوش می رسید و به یه قانون تبدیل شده بود ریتم  و طنین خاصی احساس می شد چون نزدیکی و تناسب بسیاری بین واژه «Heil» و «Hitler» دیده می شد طوری که هیتلر یه بار خود گفته بود:”با در نظر گرفتن شرایط الان بسیار خوشحالم که با نام خانوادگی اوبرهوبینگر یا اونترکیرشنر به دنیا نیومدم”.

براساس ادعاهای آگوست کوبیزک که داستان زندگی آدولف هیتلر رو نوشته، هیچ چیزی به اندازه اسم خانوادگی اش موجب رضایت و خوشحالی و راضی بودن هیتلر نشده بود چون اون نام خانوادگی «شیکلگروبر» رو بزرگ، ناهنجار، دهاتی منشانه، پیچیده و ناجور می دیده. از نظر ایشون اسم خانوادگی «هایدلر» هم ناجور و یادآوری اون مشکل بود اما اسم خانوادگی «هیتلر» هم طنین خاصی داشت و هم به یادسپاری اون ساده بوده.

۲- آدم خرد کن صدام حسین

هر چند صدام حسین دیکتاتور بی رحم و سنگدلی بود اما انگار دستکم یه داستان در مورد اون غیرواقعی بوده و فقط واسه مهیاتر کردن اذهان واسه همراهی با براندازی حکومت ایشون ساخته شده بود. یگ کروه انگلیسی به نام «Indict»، که مدارک و شاهدانی رو واسه کشاندن مسئولین حزب بعث عراق به دادگاه های بین المللی جمع آوری می کرد داستانی رو جعل کردن که براساس اون صدام حسین و پسرش قصی از یه دستگاه خرد کننده پلاستیک روی زندانیان سیاسی در زندان ابوغریب استفاده می کردن.

نوشته دیگر :   هزینه‌های سفر زمینی ارزان به ارمنستان با اتوبوس

در گزارش این گروه در مورد این دستگاه ها از زبون یکی از به اصطلاح شاهدین عینی و بعضی از قربانیان اینجور اومده بود:” دستگاهی وجود داشت که واسه ریز ریز کردن پلاستیک طراحی شده بود. مردان زندانی رو در داخل این دستگاه مینداختن و از ما خواسته می شد که این صحنه ها رو تماشا کنیم.
بعضی از اوقات اونا رو با سر در داخل دستگاه مینداختن که در نتیجه فرد به سرعت می مرد. بعضی اقات اونا رو از پاهاشون در داخل دستگاه مینداختن که قربونی از درد فریاد می زد و در آخر در داخل دستگاه خرد می شد.
وحشتناک بود. من سی نفر رو دیدم که به همین روش کشته شدن. باقیمونده اجساد این افراد در کیسه های پلاستیکی ریخته شده و به ما گفته شده بود که به جای غذای ماهی استفاده میشن. تو یه مورد من قصی رو دیدم که شخصاً بر این قتلا نظارت می کرد”.

این ادعاها به وسیله مقامات بریتانیایی و استرالیایی و خیلی از رسانه های بین المللی هم تکرار شد اما هیچ وقت مدرک قابل قبولی در مورد این دستگاه های خردکن انسانی ارائه نشد و افراد این گروه تحقیقاتی هم قبول نکردن که اسم آدمایی که با این به اصطلاح قربانیان و شاهدان مصاحبه کرده بودن رو به رسانه ها اعلام کنن.

یکی از پزشکان قبلی که یه مدت در زندان ابوغریب به زندانیان خدمات پزشکی ارائه می داد در  مصاحبه با برندان اونیل، خبرنگار روزنامه گاردین گفته بود که شرایط زندانیان و چگونگی برخورد با اونا در زندان ابوغریب بسیار وحشتناک بوده اما هیچ وقت چیزی در مورد این دستگاه های خردکن انسانی نشنیده و تا جایی که ایشون خبر داشته روش عادی واسه کشتن آدما به روش حلق آویز کردن بوده.
این داستان خودساخته تنها نمونه واضحی از تبلیغات و پروپاگاندای قبل از شروع جنگ بود.

۳- قتل معشوقه قبلی به دست کیم جونگ اون

در سال ۲۰۱۳، روزنامه کره ای «The Chosun Ilbo» در مقاله ای ادعا کرد که کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی واسه یه مدت با یه خواننده موسیقی پاپ به نام هیون سونگ وول رابطه داشته و بعد بعد از این که فهمیده اون و اعضای گروهش کتاب انجیل نگهداری کرده و با ساخت فیلمای مستهجن از روابط خود اونا رو فروخته ان این زن رو کشته. در این مقاله ادعا شده بود که اون و اعضای گروه موسیقی اش در حالی که چندین گروه موسیقی و ارکستر در حال اجرای برنامه بودن در مقابل چشمون خونواده قربانیان به رگبار بسته شده و کشته شدن.

این داستان در رسانه های معروف جهانی مانند The Wire، هافینگتون پست و تلگراف درخشش یافت. حتی در یکی از رسانه ها فیلمی که ادعا می شد قسمتایی از مراسم اعدام این افراده پخش گردید. این شایعات وقتی که هیون در سال ۲۰۱۴ با لباس نظامی تو یه برنامه خبری تلویزیون کره شمالی حاضر شد رنگ باخت. البته روزنامه کره ای نامبرده قبلاً هم داستانای مشکوکی در مورد رخدادهای عجیب انجام شده در کشور کره شمالی چیزایی نوشته بود که منبع اونا مشخص نمی شد.
مقامات کره شمالی اونقدر از داستانای این روزنامه در مورد کشور خود عصبانی شدن که بارها ادعا کردن این روزنامه رو به آتیش می کشن.

۴- محافظان زن معمر قذافی

معمر قذافی واسه ده های متوالی خود رو در میان محافظین زن خود محدود کرده بود که در اروپا از اونا با نام «آمازونیا» و در مناطق آفریقای شمالی با نام «هریس الحص» به معنی «محافظان خصوصی» یاد می شد.
هر چند گفته شده بود که این زنان تواناییای مردان رو در این مورد ندارن چون ساختار بدنی شون واسه این کار مناسب نیس اما قذافی از این محافظان به عنوان نمادی واسه موفقیت انقلاب لیبی استفاده می کرد و دستور می داد که این محافظان با یونیفورمای نظامی خاص، لاک ناخن قرمز و کفشای پاشنه بلند در انظار عمومی ظاهر شن.

این کار از دید رسانه های غربی کاری عجیب و خنده دار بود هر چند بسیاری بر این باور بودن که نشونه هایی در حکومت لیبی و شخص معمر قذافی واسه ارائه آزادیای بیشتر به مردم و پیشرفت کشورش دیده می شه.
ادعا شده که معمر قذافی در سال ۱۹۷۹، آکادمی نظامی زنان رو در شهر طرابلس ساخت تا آزادی زنان رو تسریع بخشه چون به مادرش قول داده بود که واسه آزادی زنان کشورش تلاش کنه.
این محافظان زن که «راهبهای انقلابی» نامیده می شدن زنان باکره ای بودن که قول داده بودن هیچ وقت رابطه جنسی نداشته باشن و قسم یاد کرده بودن که تا سرحد مرگ از جون معمر قذافی مراقبت کنن.

در این آکادمی اونا به مدت ۳ سال تحت آموزشای سخت رزمی  و تکنیکای نظامی قرار می گرفتن. براساس ادعاها اونا بسیار  وفادار بودن طوری که یکی از این زنان در مصاحبه ای با یه روزنامه نگار کانادایی در سال ۱۹۹۵ در این باره گفته :” بدون رهبر [قذافی] زنان لیبی هیچ نیستن”.

نوشته دیگر :   چند حقیقت عجیب و باورنکردنی درباره دنیا که شاید نمی دانید

بعد از این که حکومت قذافی ساقط شد حقیقت خود رو نشون داد. در حالی که بعضی از این زنان به مقامات بالایی رسیده بودن یه سریای دیگه مورد آزار و اذیت قرار می گرفتن. در یکی از این موارد ۵ نفر از زنان حاضر در این تیم محافظان به یه روانشناس در شهر بنغازی گفته بودن که بارها به وسیله قذافی و پسرانش مورد تجاوز قرار گرفته و بعد بدنام می شدن. یکی از این زنان گفته بود که مقامات حکومتی بهش گفته بودن که برادرش در مورد خرید و فروش مواد مخدر فعالیت داره و اگه اون به عضویت گروه محافظان زن قذافی درنیاید برادرش واسه همیشه در زندان می مونه. اما در ادامه ایشون به یه محلل خصوصی منتقل شده و مورد تجاوز قرار گرفته بود.

هم اینکه از این زنان واسه به دام انداختن زنان دیگه استفاده می شد تا به قصرهای قذافی و مکان خصوصی و سری اون در دانشگاه طرابلس منتقل شن و در اون جا به وسیله قذافی و پسرانش مورد سوء استفاده جنسی قرار گیرند.  قذافی در دیدارهای خود از مدارس و دانشگاه ها سر دخترائی که میخواس واسه اون آورده شن رو با دست نوازش می کرد که در میان اونا حتی دخترهای ۱۵ ساله هم دیده می شد.
بعداً این محافظان زن، دختران انتخاب شده رو به محل مورد نظر منتقل می کردن و بعضی هم بعد از تجاوز به قتل می رسیدن.

۵-  سخنرانی با دورویی نیکیتا خروشچف

در سال ۱۹۵۶، نیکیتا خروشچف یه سخنرانی ۲۶٫۰۰۰ کلمه ای و ۴ ساعته رو در مقابل نمایندگان منتخب جلسه حزب کمونیست این کشور ایراد کرد که در اون به صورت یهویی و شدیدا یافته های دوران حکومت جوزف استالین که تازه درگذشته بود رو به باد انتقاد گرفت و اونو یه قاتل و دیکتاتور نامید. در میان جنایات استالین که خروشچف در این سخنرانی خود به اونا اشاره کرد قتل و ترور مقامات حزب و اعضای کمیته مرکزی، سرکوب گسترده و شکنجه همه مردم و روشای دفاعی ناجور و غیرانسانی در سال ۱۹۴۱ که به مرگ هزاران سرباز روسی منجر شد از مهم ترین اتهامات بود.

این سخنرانی نمایندگان حزب کمونیست شوروی رو شوکه کرد و اینجوری دوران پاکسازی نمادهای استالینی در این امپراطوری بزرگ شروع گردید. بسیاری خروشچف رو به دلیل بی پروایی و جربزه در برملاسازی علیه استالین و سیاستای سرکوبگرانه اش و هم اینکه آزاد کردن مردم شوروی از کشتارهایی که در زمان استالین و به دستور ایشون اجرا می شد تشویق کردن. اما بسیاری دیگه هم با شک به این صحبتای خروشچف نگریسته و این سخنرانی رو تلاشی از طرف ایشون واسه اثبات موقعیت سیاسی خود به عنوان رهبر جدید کشور و فرار از اتهاماتی که ممکن بود بعدا در مورد کشتارها و جنایات دوران استالین بهش نسبت داده شه می دونستن.

یه تاریخدان روسی به نام یوری ژوکوف در مصاحبه با روزنامه گاردین در این مورد گفته:” خروشچف میخواس که تموم گناه ها رو گردن استالین بندازه در حالی که دستای خودش تا آستین به خون افراد بیگناه آغشته بود”. براساس اسنادی که در کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی وجود داشت و بعدا به دست ژوکوف افتاد، در یکی از این اسناد خروشچف شخصاً از استالین خواست که اجازه تیرباران ۸٫۵۰۰ به اصطلاح «خائن ضد شوروی» بهش داده شه.
هم اینکه به دستور مستقیم ایشون در وقتی که ریاست حزب در مسکو رو در سال ۱۹۳۷ بردوش داشت بیشتر از ۳۳٫۰۰۰ نفر از مردم به اردوگاهای کار اجباری در مسکو فرستاده شده بودن.

براساس بخشی دیگه از این اسناد در سال بعد که به عنوان فرماندار اوکراین انتخاب شد، اون از استالین درخواست کرد که در جریان تصفیه سازی فکری با قتل یا زندانی کردن بیشتر از ۳۰٫۰۰۰ از افراد تحصیلکرده این کشور  و آدمایی که ایشون اونا رو «عناصر کینه جو» نامیده بود موافقت کنه.
البته این گفته ها معنیش این نیس که جنایات استالین کمتر از جنایات خروشچف بوده اما منتسب کردن همه این جنایات به استالین و انداختن گناه گردن اون باعث شد که خروشچف بتونه خود رو در مقام رهبر جدید این کشور اثبات کرده و از انتقادهای شدید و مخالفتای ممکن در آینده جلوگیری کنه.

یه روشنفکر روسی به نام دیما بایکوف درمصاحبه ای با روزنامه گاردین این حرکت خروشچف رو بدین شکل تفسیر کرده بود:” تصور کنین هیملر [هاینریش] یه سخنرانی ضد فاشیستی رو در جلسه حزب نازی بعد از مرگ هیتلر ایراد کنه”.